یکی از اشتباهات بزرگی که در برنامهریزی استراتژيک رخ داد این بود که آن را از مدیرعامل جدا کردند و به دست کارشناسان تخصصی و مشاوران خبره سپردند. از آن زمان به بعد جدایی بین اندیشه و عمل رخ داد و اسناد استراتژيک برای کتابخانهها تنظیم شدند. برنامهها تنظیم و تدوین میشد اما مدیران عامل کار خود را میکردند.
ایده درست: استراتژی نه قابل برونسپاری است و نه قابل درونسپاری. استراتژی اصلا قابل سپردن نیست. مدیریت استراتژيک مانند نفس کشیدن است که نمیشود آن را درون/برونسپاری کرد. مسوولیت اول و آخر استراتژی با مدیران ارشد است و وجود کارشناسان و مدیران دفاتر مدیریت راهبردی یا طرح و برنامه فقط و فقط برای منظمسازی، مدونسازی، پیگیری و جاریسازی است.
8. استراتژی یک موضوع سطح بالا است
وقتی صحبت از استراتژی میشود، همیشه مدیران ارشد در ذهن میآیند. ممکن است همین الان بگویید که من درست سه خط بالاتر ادعا کردهام که استراتژی برای مدیران ارشد است. درست است. استراتژی مسوولیت مدیران ارشد است، اما مدیران ارشد باید بدانند که به دلایل مختلف از جمله سن و سال، تجربیات قدیمی شده، کاهش روحیه نوآوری و از دست دادن تماس با مشتریان به صورت مستقیم باعث میشود که افراد کاملی برای استراتژی پردازی نباشند.
تجربیات جهانی نیز نشان داده است که میشود هزاران نفر درگیر برنامهریزی استراتژيک یک مجموعه باشند (تجربه ویکی مدیا، سازمان تولیدکننده ویکی پدیا) نشان میدهد که استراتژی حد و مرز نمیشناسد. در نگاه سنتی به استراتژی، استراتژی پشت درهای بسته طراحی میشد و در صندوقهای در بسته باقی میماند و به همین جهت در پشت همان درهای بسته باقی میماند، اما اکنون دریافتهایم که هیچکس از ما همه نیست. هر کسی چه در درون و چه در بیرون، میتواند به صورت بالقوه صاحب ایده خلاقانه استراتژیک بعدی باشد.
9. برنامهریزی استراتژيک را باید کنار گذاشت و اکنون زمان تفکر استراتژيک است
این جمله نیز از آن نکاتی است که این روزها زیاد تکرار میشود. اصلا این دو جایگزین هم نیستند. این جمله مانند آن است که بگوییم چون خوب خوابیدهایم پس دیگر تشنه نخواهیم شد. تفکر استراتژيک یک قابلیت تفکر است که به صورت فردی یا سازمانی میتواند وجود داشته باشد و توان اخذ تصمیمات استراتژيک را برای سازمان فراهم میکند، اما تفکر استراتژيک یک تفکر واگرا است و از تولید برنامههای منسجم و معطوف به عمل عقیم است. تفکر استراتژيک میتواند تولید کند، اما نمیتواند برنامهریزی کند. برنامهریزی استراتژيک وظیفه دارد استراتژی از هر کجا که پدید آمد را شناسایی، تدوین و عملیاتی کند. امروزه بیشتر از هر روز دیگری نیازمند برنامهریزی استراتژيک هستیم.
10. مدیریت استراتژيک یک رویکرد علمی، نظاممند و ساختاریافته است
در رویکرد متعارف مدیریت استراتژيک، به صورت منظم و بر اساس مدلهای از پیش تعریف شده این اقدامات کمابیش انجام میشوند:
• تدوین یا بازتدوین بیانیه جهتگیری سازمان (ماموریت، چشمانداز، ارزشها)
• تحلیل محیط بیرونی
• تحلیل محیط درونی
• تعیین اهداف
• طراحی استراتژیها
• روزآمدسازی کارت امتیازی متوازن
• طراحی برنامه و بودجه استراتژيک و عملیاتی
• و. . . .
این فعالیتها به صورت منظم و در تاریخهای از پیش تعیین شده انجام میشوند، اما واقعیت تلخ آن است که استراتژی شبیه به یک رودخانه، مواج، خروشان و پویا است. همواره در طول زمان از منابع مختلف (منابع چهارگانه اشاره شده در بند شماره دو) ورودی میگیرد و همچنین بخشی از استراتژی نیز به دلایل مختلف (مانند پایان یافتن عمر یک تصمیم استراتژيک، تقلید رقبا و. . . ) از این رودخانه جدا میشود. مدیریت استراتژيک یک فرآیند نیمهمنظم، نیمه ساخت یافته و شبه علمی است.
تحلیل پایانی
مدیریت استراتژيک سنتی و کلاسیک، مرده است، اما متاسفانه همچنان بهکار گرفته میشود. تجربیات یک دهه اخیر مفروضات مبنایی مدیریت استراتژيک را تغییر داده است و متاسفانه کتابهای تکست (کتابهای رفرنس تدریس) حدود 10 سال طول میکشد که دانش درست و روزآمد شده را منتشر کنند. پیام اصلی این نوشتار این است که فقط به آموزهها و کتابها توجه نکنید، جسارت زیرسوال بردن مفروضات را داشته باشید و آموزهها را به عقلانیت و خرد عمیق مدیریتی خود عرضه کنید. علوم انسانی هیچگاه بهصورت کامل جایگزین عقل انسانی نخواهد شد.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۳۴۲۸ تاریخ چاپ: ۱۳۹۳/۱۲/۰۶، مشاهده منبع اصلی